"جبر یا اختیار"؟
مذهب و انسان
مهرداد مهربانی- بهزاد اخوان

مسئله قبول صورت مسئله به صورت اين دو راهى خشک نيست، مسئله نگاهى به استدلالهاى رندهاى مذهبى است و اينکه هدف آنها نه آسمانى بلکه زمينى و حساب بانکى شان است. خودشان نیز نمی دانند که چه می گویند، این دیگر چه صیغه ای است که برای مردم رقم زده اند تا هر کجا که خواستند برسر کارهایشان سرپوشی بگذارند و اگر تصمیم یا عمل اشتباهی انجام دادند و نتیجه سوء داشت، می گویند خواست خدا بود! اگر با کاری باعث مرگ صدها تن بشوند، می گویند خواست خدا بوده! اگر کسی گفت این چه خدایی است که هرچه بلا هست از جانب اوست، می گویند به خاطر خدا او را باید کشت تا خدا از ما راضی باشد! این دیگر چه خدای قاتلی است؟
اختیار: از طرف دیگر می گویند انسان مختار است راه خودش را انتخاب کند. پس اگر اختیار امر به دست انسان است، پس چرا او را مورد بازخواست قرار می دهند؟ اگر کسی خواست به راهی جدا از آنها برود، چرا او را محکوم به مرگ می کنند ؟مگر خود نمی گویید که اختیاردارد؟ آیا بایدهمه به راه خدای آنها بیایند؟ تا بازیچه دست شما متعصبين بشوند و اگر کسی خواست آزاد باشد و خودش راهش را انتخاب کند باید توسط شماها مجازات بشود و از بین برود؟
خودشان هم گیج شده اند که چه مزخرفاتی به خورد مردم می دهند. این اراجیف را ١۴ قرن است دارند تکرار می کنند ولی هنوز در چاله ای که خود کنده اند مانده اند و به اشتباه خود معترف نیستند. میگویند خداوند عالم است. دانای آشکار و نهان است. پس خدایشان می داند که من اکنون چه می کنم و بعد چه خواهم کرد! و این تماماً جبر است، اختیار کجاست؟
از طرف دیگر میگویند: شما مختارید راه زندگی را انتخاب کنید وادامه دهید. پس چه جبری در برگزینی دین آنها هست؟ (و هرکس دینی به غیر از اسلام بجوید هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زیان کاران است. آل عمران 85) دلیل آن اینست که منافع و اهداف نظام سرمایه داری آنها به خطر می افتد و سلطهٔ آنها بر مردم کم می شود. برای اینکه مردم را از این کار دور بدارند آخرت ساختهٔ دست خود را به میان می کشند. حال اگر از دین خارج شوی، محکوم به مرگ هستی. پس اختیار کجاست؟ جامعه امروز ما جبر و سلطه کامل است، زیرا اختیاردر دامنهٔ تعریف آن نیست.
در جواب سؤال بالا حکمی کلی صادر می کنند و می گویند: «در آن حکمتی نهفته است». حکمتی بالاتر از فریب مردم و مشغول کردن ذهن شان و صرف کردن وقت شان برای انجام فرایض و مستحبات و دوری از محرمات و مکروهات تلف می کنند. آنها می خواهند با این کارها مردم را مشغول کنند تا از پیشرفتهای علمی عقب بمانند تا مبادا سطح آگاهی آنها بالا رود و ذهنشان روشن شود و اساس و بنیاد این قدرت و سود را بربیفکنند. مذهب براى اينان دکان کسب و کار است. از صبح تا شب به هر کجا که می نگری و هرکجا که می روی افکارشان و اراجیفشان را به تو تلقین می کنند تا شاید بپذیری. میگویند در شب قدر خداوند سرنوشت انسان را رقم می زند، این چه خدای دیکتاتوری است که هرچه او بگوید، خواهد شد و هرچه او بخواهدانجام می شود؟ پس تمام بلاها از جانب اوست، پس تمام فقر از جانب اوست، پس تمام بی عدالتی از جانب اوست. این همان خدایی است که او را شایسته پرستیدن می دانند!؟ وای، وای، که چشمانمان را بروی حقایق بسته ایم و هرچه به ما بگویند بايد مانند روبوت اطاعت کنیم. آیا هدف خدا استثمار مردم نیست تا به خواست او از صبح تا شب نماز، روزه و سایر اعمال را انجام دهند و سپس با خواست خود آنها را در یک زلزله، سیل و... از بین ببرد. عجب استبدادی!
می گویند نباید در ذات اوتفکر کرد که او چگونه بوجود آمده است؟ چه می کند؟ کجاست؟ چه می خورد؟.... زیرا جوابی برای آن ندارند. آخر این دیگر چه خدایی است که تحمل هیچ نقدی را ندارد. هیچ اظهار نظری را در مورد خود خواستار نیست. هیچ اطلاعاتی در مورد خود نشر نمی کند. آخر این خدا جبر به ما داده یا اختیار؟ اگر جبر است پس هیچ کس را نباید مورد باز خواست قرار داد زیرا خدا مقدّر کرده است یکی دزد باشد دیگری دکتر. و اگر اختیار است پس چرا اجازه انتخاب مسیر زندگی را به افراد نمی دهند؟
منطق و استدلال مذهب هرچه باشد، آن خداى عرفانى و مستبد بغل گوش ماست. آن خدا قدرت سرمايه است که توسط کارگران خلق شده است و اين ملاها و مسيونرهاى اسلامى هم نقش اداره تبليغات و خدمات توجيه آن را دارند. خدا همينجاست، روى زمين! بايد روى زمين از زندگى مان کنارش بگذاريم. داستان جبر و اختيار فلسفى نيست، جبر يعنى سلب اختيار از ما انسانها و اختيار يعنى حرکت جمعى و فردى ما براى بدست گرفتن سرنوشت خويش. *